برنامه و برنامه ريزي فرايندي است مستمر و منسجم در راستاي مدل سازي و الگو بخشي به افكار و انديشه هايي كه در مسير چشم اندازي جهت مند و هدفدار تبيين و تعريف مي شود تا از اين رهگذر، چارچوب هاي فكري و عملي در زمانبندي هاي خاص و مشخص، تحقق عيني يابد. به سخني ديگر هر يك از ما چه در جنبه هاي خرد و شخصي و چه در ابعاد حقوقي و جمعي براي رسيدن به اهدافي كه از قبل پيش بيني كرده ايم سعي داريم تا در قالب برنامه و برنامه ريزي، پيشرفت و اعتلاي مادي و معنوي را در زندگي شخصي و گروهي با در نظر گفتن همه شرايط و متغيرهاي غالب دنبال كنيم. 

از اين رو به دليل برخي خلقيات و نوع تربيت تاريخي ايرانيان، به يقين موفقيت در جنبه هاي خصوصي و شخصي بسيار سهل تر و سريعتر اتفاق مي افتد تا اين كه در زندگي گروهي و جمعي، چرا كه فرهنگ پذيرش يا تحمل نظريات مختلف و متفاوت ديگران براي ما ايرانيان در يك جامعه كثرت گرا و تنوع طلب براي رسيدن به هدف بسيار سخت و غامض است و از اين جهت انجام كارهايي كه به نوعي نيازمند خرد جمعي است، هضم آن كمي مشكل تر مي شود.

با اين اوصاف اين گونه نتيجه خواهيم گرفت كه اگر چه ايرانيان در ابعاد فرد، شخصي و شخصيتي انسانهاي قابل ستايش و بالنده اي هستند اما در بسياري از امور جمعي و كار تيمي تنها به دليل همان خصايص اخلاقي، تربيتي و فرهنگي با مشكل روبرو شده و به تناسب آن هزينه با جمع بودن و كار گروهي كردن رو به فزوني مي رود.

لذا با نگاه اجمالي به عدم موفقيت كامل كشوري چون ايران با اين همه سرمايه فكري، انساني و فني و با موقعيت ناب جغرافيايي در سطح جهان و خاورميانه در تحقق برنامه چشم انداز بيست ساله نظام و همچنين سلسله برنامه هاي پنج ساله، جملگي برآيند نبود افكار مثبت و پسنديده در جهت انجام كار جمعي و گروهي فارغ از هر گونه جهت گيريهاي فكري و سياسي است.

به عبارتي ديگر اگر چه تلاش ها و زحمات دولت هاي هاشمي و خاتمي و احمدي ن‍ژاد در چارچوب چشم انداز بيست ساله و برنامه هاي پنج ساله، دردو دهه گذشته سطحي از توسعه و پيشرفت و تحقق نسبي اصول چشم انداز بيست ساله را رونمايي مي كند، اما كافي است تنها به يك نكته توجه كرد كه متاسفانه در سالهاي اخير حتي در برگزاري يك همايش يا نشستي كه با انگيزه تبادل نظر و ارزيابي ها در خصوص چشم انداز بيست ساله نظام برگزار مي شود، هيچگونه هماهنگي و همدلي در بين بزرگان ديده نمي شود! كه همين فرايند به مجموعه هاي پايين دست اشاعه پيدا مي كند.

حال مطلوب است كه در آستانه سال جديد و در راستاي نامگذاري سال آينده كه از سوي مقام معظم رهبري صورت مي گيرد، فرهنگ برنامه و برنامه محوري سر لوحه تمامي حركات قرار گيرد و با همگرايي بيشتر بين نخبگان و ذينفوذان استان، هر گونه تغيير در مديريتها و انتقاد از سياستها، بر محور و معيار برنامه هاي مشخص و در جهت توسعه و آباداني استان باشد. بر اين اصل اگر برنامه، محور سياستها و تصميمات قرار گيرد، آن وقت است كه ظرفيت هاي استاني، استخراج و در بستر توسعه و پيشرفت،‌ به كار گرفته مي شود.